سلام

شنبه 31 مرداد 1394
14:51
mohammad ghaneie

  • یاربِ الزهرا بحق الزهرا اشفـ صدر الزهرا بظهور الحجة

ای کاش ...

وقتی خدا درصحرای محشر بگویدچه کردی؟


یوسف زهرا بگوید


منتظر من بود....

---------------------ای کاش ...


وقتی خدا درصحرای محشر بگویدچه کردی؟





یوسف زهرابگوید




منتظر من بود.--------------------------- هر کس بمیرد وامام زمان خود را نشناسد وبمیرد به مرگ جاهیت مرده است.



[ بازدید : 266 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

مظلومیت حضرت زهرا

پنجشنبه 6 اسفند 1394
17:53
mohammad ghaneie

حور در آتش

الف) هجوم

اشاره :
در ضمن حديثي از پيامبر عظيم الشأن اسلام صلوات الله عليه و آله ،نقل شده است كه ايشان به فاطمه زهرا سلام الله عليها مي‌فرمود :‌

«
هركس با تو انصاف داشته باشد ،با من انصاف داشته و هركس به تو ستم روا دارد ،به من ستم كرده است .زيرا تو از من و من از تو هستم ؛
تو پاره‌ي تن من و روح مني كه در كالبدم هستي .» آن گاه فرمود : « از كساني از امتم كه بر تو ستم مي‌كنند ،به خداوند شكايت مي‌كنم

***



قرب ،منزلت و حب زهرا سلام الله عليها ، نزد حضرت رسول ،چيزي نيست كه بر كسي پوشيده باشد و ده‌ها حديث شيعه و سني ، شاهد بر اين حقيقت زيبايند
و از سوي ديگر ،دلبستگي و شيفتگي فاطمه سلام الله عليها بر پدر نيز ، داستاني ست كه بر سر هر كوي و برزن است .در اين ميان ،حديث فراق
چه سخت خود را مي‌گنجاند و زهر تلخش را نه تنها به كام فاطمه‌ي تنها ،كه بر دهان رسول خدانيز مي‌ريزد . يكي به ديدار دوست مي‌رود و ديگري
در غم هجر دوست مي‌ماند .به راستي فاطمه پس از پدر ،پيامبر ،مراد و تمام هستي‌اش ، چه گونه به زندگي ادامه مي‌دهد ؟!

در حالي كه حضرت زهرا سلام الله عليها ، روز و شبشان با اشك و ماتم و غم همراه بود و علي علیه السلام، بنا بر عهد خويش ،درخانه به جمع قرآن مي‌پرداخت
و به امور پيامبر ،پس از ايشان رسيدگي مي‌كرد ،دنيا پرستاني فرصت طلب ،ناقه‌ي خلافت را به سوي خويش كشاندند و از شيرش سيراب گشتند
و از همگان بيعت گرفتند ،آن گاه متوجه‌ي خانه‌ي دختر رسول خدا شدند و پس از آن كه اهل بيت را به هنگام غسل پيامبر ،تنها نهاده بودند ،
براي بيعت گرفتن از آنان باكسي غير از آن كه حضرتش بارها و بارها فرموده بود ،به سوي آنان برگشتند . پيامبر چنين ايامي را پيش بيني فرموده ،
عزيزان خود را از آن مطلع ساخته بودند . چنان كه حضرت كاظم علیه السلام به نقل از پيامبر فرمودند :« اي علي ،چه خواهي كرد اگر كه اين قوم پس از من،
بر تو مسلط شوند و از تو پيشي گيرند و طاغوت‌هايشان را برانگيزانند تا تو را به بيعت بخواند؟ سپس لباست را به گردنت مي‌بندند و همچون شتر گريزپاي ،
تو را مي‌كشند در حالي كه سرزنشت كنند ، خوارت دارند ،اندوهگين و ناراحتت كنند ؛و پس از آن است كه چنين ذلتي مي‌آيد .» و ادامه دادند :

«
پس هنگامي كه فاطمه آن چه را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ،مي‌فرمودند ،شنيد؛فرياد زد و گريست
،پس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز به خاطر گريه او ،گريه كردند.» (۲ )

و در جاي ديگر باز مي‌فرمايند : «هنگامي كه زمان وفات رسول خدا رسيد ، ياران را طلبيده،


فرمودند :

« آگاه باشيد كه در ِاو ،در ِمن و خانه‌ي او ،خانه‌ي من است .پس كسي كه آن را هتك كند ،قطعا حجاب خدا را هتك كرده است .»



راوي گويد كه ابوالحسن گريه‌اي طولاني كردند و بقيه‌ي كلامشان قطع شد و



فرمودند :

« هتك والله حجاب الله ،هتك و الله حجاب الله ،هتك و الله حجاب الله يا امّه يا امّه صلوات الله عليها .» (3)



آن چه از تاريخ و روايات برمي‌آيد ،حاكي از غضب شديد دستگاه حاكمه نسبت به امام علي علیه السلام و فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليهاست.


آن ها كه با حيله‌هاي گوناگون ، از اكثر مردم بيعت گرفته بودند،كجا تاب آن را داشتند كه علي علیه السلام – برادر ،داماد و نفس پيغمبر – را،


عليه خويش ، در خانه‌اي در بسته ،مشغول به جمع قرآن و رسيدگي به امور پيامبر صلوات الله عليه و آله و دور از وسوسه‌هاي دنيا پرستي و جاه‌طلبي ببينند ؟!


و حال آن كه خود بهتر مي‌دانستند اين در ِ بسته ، اعلام جنگ و انزجار اهالي آن خانه و نشانه‌ي اعتراض شديد به پايمال شدن حق‌شان و عدم پيروي


از سفارشات و وصاياي پيامبر اسلام است. هم چنين آنان مي‌دانستند كه براي حق جلوه دادن خود و مشروع نمودن حكومتشان راهي به جز كسب رضايت


و تأييد علي علیه السلام ـ هر چند به ظاهر ـ نخواهند داشت. لذا تصميم گرفتند ، به هر نحوي شده ،از ايشان بيعت بگيرند .


روزي ، عمر به همراه عده‌اي ديگر به در خانه‌ي علي علیه السلام هجوم مي‌برد كه عده‌اي از بني ‌هاشم و اصحاب پيامبر كه تمايلي به بيعت با ابوبكر نداشتند ،
در آن جا جمع شده بودند ؛ همگي را به بيعت مي‌خواند و در آخر با تحكم مي‌گويد كه به خدا قسم اگر سر باز زنيد ، قطعا با شمشير به شما حكم مي‌كنيم .
پس از اين است كه افراد ،يكي يكي از خانه بيرون مي‌آيند ، اما حضرت علي علیه السلام در سخناني محكم و مستدل، در حالي كه صدايشان را بلند كرده‌اند ،
حق خويش را يادآوري مي‌كنند . سرانجام عمر كه ترسيده بودگفتار علي علیه السلام مورد پذيرش سايرين قرار گيرد ، مجلس را از هم پاشاند و گفت :

«
خداوند تعالي ،قلب‌ها و چشمان را دگرگون مي‌كند و تو اي اباالحسن ،هنوز از گفتار جمع كناره‌ مي‌گيري.» و پس از اين سخنان ، بازگشتند . (۴)


پس از اين ماجرا ، ابوبكر و عمر ،كساني را براي رساندن پيغام‌هايشان به در خانه‌ي حضرت مي‌فرستند ، اما امام علي علیه السلام از مواضع خويش ، قدمي عقب نمي‌روند .
باري ديگر همان جريان اول تكرار مي‌شود و اين دفعه نيز كساني از خانه بيرون مي‌آيند ، از جمله زبير.
علي علیه السلام عهد خويش را به ياد آنها مي‌آورند كه تا قرآن را جمع نكنند ازخانه بيروننخواهند آمد و فاطمه سلام الله عليها بر در خانه ايستاده و مي‌فرمايند :

« هيچ پيماني با گروهي از شما كه به بدترين صورتي حاضر شديد ،ندارم .رسول خدا را رها كرديد در حاليكه جسدش در ميان دستانمان بود و شما
[ در همين حال] بين خودتان ،كارتان را تمام كرديد و با ما مشورت نكرديد و حقمان را به ما باز نگردانديد. »(۵)


راستي بر مولايمان ،فاطمه‌ي زهرا سلام الله علیها چه گذشته است ،چه در دل دارند و انتظار چه را مي‌كشند كه در اين ماجراها‌ ، به كلام مولا بسنده نكرده ،
خود لب به سخن مي‌گشايند ؟!باري ديگر ، ابوبكر به پيشنهاد عمر، قنفذ را به در خانه‌ي حضرت مي‌فرستد و هر دو به او و همراهانش سفارش مي‌كنند كه اگر اجازه دادند كه هيچ


و گرنه بدون اجازه داخل مي‌شويد. اين دفعه حضرت فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليها فرشته‌ي نگاهبان ولايت علوي در جواب آنها كه اجازه مي‌خواهند،
مي‌فرمايند كه من بي‌اجازه وارد شدن به خانه‌ام را بر شما حرام مي‌گردانم .
خبر كه به عمر مي‌رسد ،عصباني شده و مي‌گويد : «ما را با زنان چه كار ؟
آن گاه مردمي را كه در اطرافش بودند به جمع كردن هيزم دستور مي‌دهد . ابوبكر به عمرمي‌گويد:

« او ( علی علیه السلام ) را به شديدترين وجه نزد من بياوريد،
آنان را خارج كنيد، اگر سرپيچي كردند، با آنها بجنگيد



عمر به همراه جمع بسياري از از مهاجرين ،انصار ،آزادشدگان ،منافقان ، اعراب پست و بازماندگان احزاب ،خارج شد. آنان حدود "سي صد " نفر بودند از جمله
عمر، قنفذ ،خالدبن وليد ،عبدالرحمن بن عوف ،سالم مولي ابو حذيفه ، عثمان ،سعدبن مالك و ابوبكر .

اين جمعيت گسترده ، با آتش و هيزم به در خانه‌ي فاطمه‌ي زهرا مي‌روند (و این سومین مرحله ی هجوم است!) ...


فاطمه سلام الله عليها پشت در نشسته بود و آثار وفات رسول خدا ـ همچون لاغر شدن جسم ـ در ايشان نمايان بود. آن جمع را كه ديد ، در را به رويشان بست
و هيچ شكي نداشت كه آنها جز با اجازه‌ي او داخل نمي‌شوند .
آن ها در را به شدت كوبيدند و اهل خانه را با صداهاي بلند مورد خطاب قرار دادند و به بيعت با ابوبكر فرا خواندند . عمر فرياد مي‌زد :

اي پسر ابوطالب! در را بگشا. به خدا سوگند اگر باز نكنيد ، آن را به آتش مي‌سوزانيم ، اگر باز نكنيد ، تو را مي‌كشيم؛
اگر باز نكنيد ، خانه را با هر كه در آن است مي‌سوزانيم.



باز در اين جا ، بانوي ولايت ، قد راست مي‌كند و مي‌فرمايد :

« اي گمراهان دروغگو ! چه مي‌گوييد و چه مي‌خواهيد ؟ »


و با بلندترين صدايشان فرياد مي‌زنند:

« اي پدرم !‌ اي رسول خدا ! پس از تو از فرزند خطاب و فرزند ابي قحافه بر ما چه ها رسيد



جمعيت در حالي كه از اين سخن زهراي مرضيه به ناله درآمده بودند و اشك مي‌ريختند ، بازگشتنداما عمر و گروهي همراهش ماندند … . (۶)
هنوز چيزي از سخنان گران‌قدر پيامبر درباره‌ي دردانه‌ي نبوت نگذشته است و همه‌ي مردمي كه امروز هجوم به خانه‌ي فاطمه را مي‌بينند ،
در روزهايي بسيار نزديك به اين ماجرا ، آن سخنان را شنيده‌اند و شاهد ارج نهادن پيامبر به اين در، اين خانه و اين اهل بيت بوده‌اند .

عجيب است از دل سنگي كه ناله‌ي زهرا سلام الله علیها در او اثر نكند !



آه اين مظلومه‌ي معصومه با زندگي ظالمانش چه مي‌كند ؟! چه مي‌شود كه ابوبكر با وجود كامروايي‌هايش در دنيا ، هنگامي كه سايه‌ي مرگ را بالاي سر خود مي‌بيند ،

مي‌گويد :
« و ددت اني لم اكشف بيت فاطمه » كاش درخانه‌ي فاطمه را نمي‌گشودم (و هتك حرمت او نمي‌كردم؟) (۷)

_____________________

[size=84]
*در اين مجال ،تصميم بر آن بود تا فقط مبحث " هجوم " به خانه‌ي فاطمه زهرا مورد بازيابي قرار گيرد ، هر چند كه همين احاديث نيز به بيش از آن ، اشاره دارند.


--------------------------------------------------------------------------------
۱) اربلی ، کشف الغمه ،۱، ۴۹۸ ـ بحار ، ۲۸، ۷۶
۲) بحار ، ۲۲ ، ۴۹۳
۳) همان ، ۲۲ ، ۴۴۷ ـ طرف صص ۲۱ـ ۱۸
۴) همان ،۲۸، صص ۱۸۸ـ ۱۸۳ ـ احتجاج صص ۷۵ـ۷۳ ـ الامامه و السیاسه ، ۱، صص ۱۸و ۱۹ـ مثالب النواصب صص ۱۳۹و ۱۳۸
۵) الامامه و السیاسه ، ۱، ۱۹
۶) الهجوم الی بیت فاطمه ، صص ۱۱۸ـ۱۱۱
۷) الاموال، ص ۱۹۳- الامامه و السياسيه ، ج ۱، ص ۳۶،- شرح نهج‌البلاغه‌ي ابن ابي‌الحديد ، ج ۲، ص ۴۶ و ج ۶ ص ۵۱- تاريخ طبري ، ج ۳، ص ۴۳۰-
عقدالفريد ، ج ۴ ، ص ۲۶۸- مروج‌الذهب، ج ۲، ص ۲۴– خصال صدوق ، ص ۱۷۱ – شافي سيد مرتضي، ج ۴ ، ص ۱۳۷- اثبات‌الهداه ، ج۲، صص ۳۶۸و۳۶۷-
حدیقةالشیعه ، ۱، ۲۵۲ـ بحار ، ۳۰ ،صص ۳۵۲ـ۱۳۶ـ۱۲۳


ب) تهدید

اشاره: بعد از تو اي [پيامبر] رخدادها و حوادثي شگفت پيش آمد كه اگر بودي آن‌چنان بزرگ جلوه نمي‌كرد. مرداني چند از امت تو، همين كه رفتي وخاك ميان ما و تو حائل شد،
اسرار سينه‌هايشان را آشكار كردند. چون فقدان تو را مشاهده نمودند، به ما رو ترش كردند و خفيفمان نمودند و آن چه از ما بود، غصب شد. (1)

چه تلخ است شنيدن چنين سخناني از دردانه‌ي خدا و رسولش. چه مظلوميت‌بار است كلام زيباي ام‌الائمه پس از پدرش. وقتي كسي را دوست بداريم
و بالاتر آن كه اين دوست داشتن ريشه در ذات پاك خود او داشته باشد، ديگر ذره‌اي جور و اندكي نامهرباني را نيز حتي نمي‌توانيم درباره‌اش تحمل كنيم .



فاطمه سلام‌الله‌عليها، وجود نازنيني كه قدر و منزلتش بر همگان آشكار است در اواخر عمر كوتاه چون گلش، سخنان دردناكي دارد كه حاكي از زجرها و آلام فراواني ست كه
بر ايشان و خانواده‌ي معصومشان رفته؛ البته تاريخ نيز گواه بر آن مسائل است و خاموش ننشسته.
پس از شهادت ركن هستي، محمد مصطفي، صلوات الله عليه و آله _به نقل اسناد تاریخی معتبر:حضرت محمد توسط گوشت آغشه به سم ابتدا مسموم وسپس شهید شدند"- و همايش دنياپرستان در سقيفه و بيعت گرفتن از عموم مردم، نوبت به بزرگي رسيد كه نفس پيامبر بود
و مي‌دانستند جز با رضايت و تاييد او _ هرچند به ظاهر _ نخواهند توانست خود را حق جلوه دهند و كاري به پيش برند.
پس به در خانه‌ي زهراي مهربانِ تازه مراد از دست داده مي‌روند. عمر كه مدت هاست در انتظار چنين روزي ست، با فرمان ابوبكر و مشعلي آتش به همراه جماعتي
به سوي خانه‌ي فاطمه سلام الله عليها هجوم مي‌برد؛

خانه‌اي كه پيامبر آن را گرامي داشته و هيچ‌گاه بدون اجازه به آن داخل نشده‌ بود و جبرئيل، امين وحي خدا، نيز چنين كرده بود.


عمركه كار را جز با كشته‌شدن علي علیه السلام تمام نمي‌ديد (2)، به آن جا رفت تا دستور ابوبكر را عملي ساخته، علي را به نزد او بخواند و اگر ابا كرد،
با او بجنگد و به زور و شدت فراوان به نزدش ببرد.(3)


زهراي‌ اطهر، جمعيت را كه مي‌بيند، درخانه را مي‌بندد و آن را محكم مي‌كند.(4)
عمر به خدايش قسم ياد مي‌كند كه اگر ازخانه بيرون نيايند، آن جا را با اهلش به آتش خواهند كشيد؛
كسي مي‌گويد: فاطمه درآن است و پاسخ مي‌شنود: «حتي اگراو باشد (5)

فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليها چه گونه بايد باور مي‌داشت كه اين عده آمده‌اند تا خانه‌ي او، همسر و فرزندانش را به آتش بكشند؟
خانه‌اي كه برگزيده‌ترين افراد را در خود جاي داده بود و مورد احترام و اكرام پيامبر بود و افرادي كه پس از رسول خدا، هيچ كس در مقام و منزلت به آنان نمي‌رسيد
و همگان شاهد جايگاه رفيع آنان در نزد پيغمبر بودند. هنوز زمان زيادي از آن روزها نمي‌گذشت كه اين چيزها به فراموشي سپرده شده باشد
و زهرا عليها السلام حق داشت كه بپندارد هرگز بدون اجازه‌ي او وارد منزلش نمي‌شوند.(6) و از آن بالاتر، هيچ‌گاه دست به جسارتي چون آتش زدن آن جا برند.
همين تعجب است كه باعث مي‌شود وقتي تهديد عمر را مي‌شنود كه خارج شويد وگرنه خانه و اهلش را به آتش مي‌كشم،
بپرسد:

« آيا آمده‌اي كه خانه‌ي ما را به آتش بكشي (7) و فرزندانم را بسوزاني ؟!


و پاسخ بگيرد كه

« به خدا قسم؛ مگر آن كه خارج شويد و بيعت كنيد.» (8)



چه اندوهناك است شنيدن اين واقعه از زبان خود فاطمه سلام الله عليها، آن جا كه فرموده‌اند:

« توده‌ي بزرگي از هيزم را بر در خانه‌مان جمع كردند و آتش آوردند تا در و ما را به آتش كشند؛
من در يك گوشه‌ي در ايستادم و آن‌ها را به خدا و پدرم سوگند دادم كه از ما دست بردارند و ما را ياري نمايند.(9) »



كار به كجا رسيده است كه عمر آن جا كه مي‌خواهد خود را از احتمال آتش زدن خانه، دوركند،مي‌گويد : «من مي‌خواهم فقط تهديد كنم (10)»!
اين اهل بيت و تهديد؟!‌
آن هم از سوي كسي چون عمر؟!


مظلوميت تا كجا ؟

و كاش اين ماجرا به همين جا خاتمهمي‌يافت و اين مظلوميت بيش از اين ادامه نمي‌يافت.

اين ظلم چنان آشكار است و آن بغض و كينه چنان هويدا كه پس از قرن‌ها آن گونه سر بلند كرده‌ است كه حتي نويسنده‌اي سني مذهب در كتاب بزرگش چنين مي‌گويد:

«هنوز جنازه‌ي پيامبر را به آرامگاهش تشييع نكرده‌ بودند كه ديوانگي به سرشان زد، دستخوش هواي نفس شدند و چون پيروان و دستياران شيطان

به طرف خانه‌ي دخترش به راه افتادند! شعله‌ي آتش با خود داشتند، با هيزم و جنگ‌افزار. قصدشان آتش زدن و ويران كردن

در پرتو شعله‌اي كه خانه را در بر گرفته بود و افق را روشنمي‌ساخت و محيط اطراف را مي‌سوزانيد، عمر پيدا شد

كه چهره‌اش از خشم دگرگون و از عرق خيس شده است؛


دود شعله از ريشش بيرون مي‌زند و شمشيرش در دست راست او چون شعله‌ي آتش مي‌درخشد

توده را تحريك و فتنه را شديدتر مي‌كرد و هيزم آماده مي‌ساخت تا آتش روشن كند

امروز هم همان انگيزه و ته مانده‌هاي حسد اجداد و بغض و كينه‌هاي پدرانش، وي را تحريك كرده است.

همان هواي نفس او را به پيش مي‌كشاند و از راه راست منحرف مي‌كند و وادار مي‌سازد مشعل در دست گيرد و خود، چون شعله‌ي آتش برافروخته مي‌گردد

و جانش وسوسه مي‌شود و [در ميان] دار و دسته‌اي كه در حمله‌ي به خانه، وي را پشتيباني كرده‌اند، فرياد مي‌زند:

قسم به كسي كه جان عمر در دست قدرت اوست يا بايد بيرون بياييديا خانه را بر سر ساكنانش آتش مي‌زنم!

به او گفتند: ابا حفص فاطمه در خانه است! بي‌پروا فرياد زد:باشد(11) …

طنين استغاثه‌ي زهرا بلند شد: پدر، اي رسول خدا … .



مگر دهان مردم بسته و بر زبان‌ها بند است كه داستان «هيزم» را بازگو نكنند؟!

چه با اين دستور، زاده‌ي خطاب دور خانه‌ي فاطمه را كه علي واصحابش در آن بودند محاصره كرد تا بدين وسيله آنان را قانع سازد يا بي‌محابا بتازد! (12) »


به گفته‌ي علامه مجلسي، آن چه از اخبار و احاديث شيعه و سني به دست مي‌آيد، به اتفاق بيان كننده‌ي آن است كه و همعمر، كمر بسته بود به آتش زدن
خانه‌ي فاطمه سلام الله عليها به دستور يا با رضايت ابوبكر چنين تهديد كردن آنان و آزار و اذيتشان، با وجود شان رفيع و منزلت فراواني كه نزد خدا و رسولش داشتند
و كسي آن را انكار نمي‌كرد مگر آن كه از اسلام خارج شده باشد. (13)

پس از رحلت رسول و بيعت مردم با ابوبكر، علي و زبير نزد حضرت فاطمه عليهاالسلام رفته با او درباره‌ي مساله‌ي خلافت مشورت مي‌كردند،
عمر از اين موضوع خبردار شده، نزد آن حضرت رفته گفت :



«
اي دختر رسول خدا! به خدا سوگند در نزد ما كسي از تو و پدرت محبوب‌تر نيست و به خدا قسم اين محبوبيت مرا از اين باز نمي‌دارد كه اگر اين مردم
بار ديگر در خانه‌ي تو جمع شوند دستور دهم كه خانه را بر آنها آتش زنند … » (14)



چگونه است كه اين محبوبيت، عمر را از چنان كاري بر حذر نمي‌دارد و حب به دختر رسول خدا _ كه عين حب به رسول و خداست _ او را از تصميمي كه گرفته
و آن چه در سر دارد، منصرف نمي‌نمايد. گويا كسي از او دلسوزتر براي اسلامِ پس از پيغمبر نيست! گر چه چيزي نمي‌گذرد كه سخنان بعدي‌اش همين «حب»
را هم كاملا به زير سوال مي‌برد؛ همانند آن گاه كه برگشته به آنان كه پيرامونش را گرفته‌اند، مي‌گويد:

«فاطمه را بزنيد.» (15)



فاطمه سلام الله عليها فرمود:

« اي پسر خطاب!‌ آيا تو را مي‌بينم در حالي كه خانه‌ام را بر سرم آتش مي‌زني؟ »



عمر گفت: آري. (16)
فرمود:

« اي دشمن خدا، اي دشمن رسول، اي دشمن اميرالمؤمنين (17)! واي بر تو اي عمر! اين چگونه جسارتي بر خدا و رسولش است؟!
آيا مي‌خواهي نسل او را از دنيا قطع نمايي و نور خدا را خاموش كني؟ در حالي كه خداوند خود تمام كننده‌ي نورش است؟



عمر گفت:

« بس است اي فاطمه، محمد حاضر نيست و فرشتگان، امر و نهي و دستوري بازدارنده از نزد خدا نياورده‌اند و علي كسي نيست جز يكي از مسلمين
و من مختارم كه او را براي بيعت با ابوبكر بيرون بياورم يا همگي‌تان را به آتش كشم.و من مختارم كه او را براي بيعت با ابوبكر بيرون بياورم يا همگي‌تان را به آتش كشم

»


حضرت فاطمه سلام الله عليها در حالي كه گريه مي‌كرد، مي‌فرمود:

«پروردگارا ! از هجران و فقدان پيامبر(ص) ، رسول و برگزيده‌ات به تو شكايت مي‌كنيم و از بازگشت امتش از ما، و از ندادن حقمان،
همان حقي كه تو در كتابت كه بر پيامبر مرسلت فرستادي، براي ما قرار داده بودي




عمر گفت:

«اي فاطمه!‌ حماقت زنانه را از خود دور كن. همانا كه خداوند براي شما نبوت و خلافت را جمع نكرده است!» (18)



عمر فرياد مي‌كشيد:

«احرقوا دارها بمن فيها» : خانه ی فاطمه را با هر كه در آن است، آتش بزنيد! (19)



فاطمه سلام الله عليها با بلندترين صدايش فرياد مي‌زد:

« اي پدر، اي رسول خدا … »(20)


زهرا جان! اي دردانه‌ي هستي و ناموس خداوندي! تو چه ديدي كه در ميان جماعتي همگي نامحرم و ناپاك، با صدايي بلند، پدر را خواندي؟



و اين ضجه‌اي ست كه با وجود تمام مظلوميت تو و سنگيني كلامت بر ما رسيده ‌است؛
و علي علیه السلام چه‌ها ديده است كه ما گاه‌گاهي گوشه‌اي از آه دلش را در دعاهايش مي‌شنويم: (21)

«پروردگارا! دو بت قريش و دو جبت آن را لعنت كن و خداوندا آن دو را لعنت كن و هم‌چنين ياران آن دو؛ كه آن دو نفر خانه‌ي نبوت را خراب كردند
و درش را بستندو سقفش را ويران كردند



و ما در انتظار آن منتظريم تا قيام كند و آن گونه كه امام صادق علیه السلام فرمودند با همان هيزم‌هايي كه جمع شده‌ بود
تا با آن علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را آتش زنند، خود به چنينعاقبتي گرفتار آيند. (22)





[size=84]
* شايان ذكر است كه اين مقاله،‌ فقط برخي احاديث را كه در مورد «تهديد» عليه حضرت فاطمه و خاندان ايشان عليهم السلام، پس از رحلت پيامبر صلوات الله عليه و آله بوده، مورد بررسي قرار داده است

و ان شاءالله اصل مطلب به آتش كشيدن خانه‌ي فاطمه‌ي زهرا _ بيت نبوت و امامت _ در قسمت بعد ارائه خواهد شد .


------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(1) شعر هند دختر اثاثة بن عبدالمطلب كه حضرت زهرا سلام الله عليها در خطبه‌ي فدك خواندند .
(2) بحار،ج 28، ص 298:«… وانه لانستقيم لنا امر حتي تقتله فخلني آتيك برأسه
(3) انساب الاشراف ،ج 1، ص 587-العقدالفريد، ج4،ص 259:أخرجهم و إن أبوا فقاتلهم ؛إئتني به باعنف العنف .
(4) تفسير عياشي،ج 2، ص 66- اختصاص مفيد، ص 186: «… فاجافت الباب
و اغلقته
(5) الغدير، ج 7،صص 77و78- دلائل الصدق ،ج 3، ص 87 به نقل از ابن قتيبه ،الامة و السياسة،ج 1، ص 30- تاريخ يعقوبي،ج 2،ص 105-
اعلام النساء، ج 4،ص 114السقيفة والخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود ص 14: « … و قال والذي نفس عمر بيده لتخرجن او لا حرقنها علي من فيها
فقيل له يا ابا حفص ان فيها فاطمه فقال و إن
(6) تفسيرالعياشي، ج 2،ص 67-الاختصاص ،ص 186:« هي لا تشك ان لا يدخل عليها الا باذنها»
(7) نهج‌ الحق ص 271و272- تاريخ ابي الفداء، ج 1،ص 165: «… أجئت لتحرق دارها؟ »
(8) نهج‌ الحق ص 271و272 به نقل از غرر ابن خزرانه به نقل از زيد بن اسلم _ يكي از همراهان عمر در واقعه‌ي خانه _ تاريخ بعقوبي ،ج 2،ص 105-
تاريخ ابن شحنه درحاشيه «الكامل»، ج7، ص 164: «… فقالت فاطمه: تحرق علي ولدي ؟ فقال: اي والله ، او ليخرجن و ليبايعن


[ بازدید : 192 ] [ امتیاز : 2 ] [ نظر شما :
]

زندگی نامه ای کوتاه از حضرت زهرا سلام الله علیها

پنجشنبه 6 اسفند 1394
17:51
mohammad ghaneie



دوران کودکی

فاطمه(س )، در خانه پدرش رسول خدا (ص) و تحت تعلیم و تربیت دینی وی پرورش یافت. [۱۱] دوره کودکی او -که دوره نضج گرفتن اسلام و محدودیت‌های ایجاد شده مشرکان بر مسلمانان است- دوره سراسر آزمایش و شکنجه برای مسلمانان است.[۱۲] در این دوره، محاصره اقتصادی و اجتماعی در درّه خشک و سوزان شعب ابی طالب بود که با گرسنگی و تشنگی و رنج همراه بود. مرگ عزیزان فاطمه(س) نیز در این دوره بود: مادرش خدیجه(س) و همچنین عموی پیامبر(ص) ابوطالب به عنوان اصلی‌ترین حامی پیامبر(ص) در سال دهم (عام الحزن) رخ داد.[۱۳] در همین دوره بود که به دلیل حمایت‌های فاطمه(س) از پدرش و دلجویی‌هایش از وی، پیامبر(ص) به وی لقب "ام ابیها" داد که نشان از مقام و منزلت وی نزد پیامبر(ص) دارد.[۱۴]

هجرت به مدینه

در همین دوره هجرت مسلمانان از مکه به یثرب (مدینة النبی) صورت گرفت که این هجرت بعدها مبدأ تاریخ مسلمانان گردید.[۱۵] پس از اینکه پیامبر(ص) به مدینه رفت، خانواده‌اش نیز عازم آنجا شدند. بلاذریمی‌نویسد: زید بن حارثه و ابو رافع مأمور همراهی فاطمه (س) و ام کلثوم بودند.[۱۶] اما ابن هشام نوشته است عباس بن عبدالمطلب مأمور بردن او بود.[۱۷]

در مقابل این سندها یعقوبی که او نیز از تاریخ نویسان طبقه اول است، می‌نویسد: علی بن ابی طالب(ع)او را به مدینه آورد.[۱۸] روایت‏‌های شیعی نوشته یعقوبی را تایید می‌کنند.[۱۹] از جمله اینها شیخ طوسیاست که در امالی آورده است پیامبر(ص) در قباء مانده بود و داخل مدینه نمی‌شد و می‌گفت داخل شهر نمی‌شوم تا اینکه پسر عمویم (یعنی علی بن ابی طالب(ع)) و دخترم بیایند. طبق نوشته وی علاوه بر فاطمه(س )، مادر امام علی یعنی فاطمه دختر اسد و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب (و به قولی ضباعة دختر زبیر) نیز با همراهی امام علی(ع) هجرت کرده‌اند.[۲۰]

در هر حال، هنگامی که زهرا و ام کلثوم با سرپرست‏ خود سوار شدند و کاروان آماده حرکت بود، حُوَیرِث بن نُقَیذ، از دشمنان محمد(ص) که پیوسته بدگوی او بود نزد آنان می‌‏آید و شتر آنان را آسیبی می‌زند. شتر می‌‏رمد و فاطمه و ام کلثوم بر زمین می‌‏افتند. ابن هشام و دیگر مورخان از آسیبی که فاطمه(س) از این صدمه دیده است نامی نبرده ‏اند، لکن پیداست که دختر پیغمبر از این حادثه بی‌‏رنج نمانده است.[۲۱]

خواستگاری

فاطمه(س) خواستگاران زیادی داشته است و بسیاری از بزرگان و یاران پیامبر(ص)از جمله عمر،ابوبکر، عبدالرحمن بن عوف و... از فاطمه(س) خواستگاری کردند که پیامبر(ص) نپذیرفت.[۲۲] و در پاسخ آنان گفت: فاطمه خردسال است و چون علی(ع) او را از پیامبر(ص) خواستگاری کرد، پذیرفت.[۲۳] و به فاطمه فرمود: زوّجتکِ أقدم الاُمة اسلاماً، تو را به همسری اولین مسلمان درآوردم.[۲۴]همچنین گروهی از مهاجران، فاطمه(س) را از پیامبر(ص) خواستگاری کردند.[۲۵] و پیامبر(ص) فرمود: کار ازدواج دخترم فاطمه با خداست نه دیگری، اگر او بخواهد و صلاح بداند، چنان خواهد کرد و من در انتظار قضای الهی هستم (انی انتظربها القضاء).[۲۶]

ازدواج

ازدواج فاطمه(س) با علی(ع) در سال دوم هجری [در مدینه][۲۷] صورت گرفت. کابین دختر پیغمبر ۴۰۰ درهم یا اندکی بیشتر و یا کمتر بود که امام علی (ع)، یکی از وسایلش را فروخت و این پول را به دست آورد. بهای آنرا نزد پیغمبر آوردند. رسول خدا بی‌آنکه آن را بشمارد، اندکی از پول را به بلال داد و گفت: ‏با این پول برای دخترم بوی خوش بخر! سپس مانده را به ابوبکر داد و گفت:‏ با این پول آنچه را دخترم بدان نیازمند است آماده ساز. عمار یاسر و چند تن از یاران خود را با ابوبکر همراه کرد تا با صوابدید او جهاز زهرا را آماده سازند. شیخ طوسی فهرست این وسایل را در کتاب امالی خود ذکر کرده است [۲۸]

نقل مکان به همسایگی پیامبر

چند روزی که از عروسی گذشت، دوری فاطمه برای پیامبر دشوار می‌نمود چرا که فاطمه سال‌هایی در کنار او بوده و یاد خدیجه را برای او زنده نگاه می‌داشت، از این رو، به فکر افتاد عروس و داماد را در خانه خود جای دهد. به خاطر مشکلات تهیه یک خانه جدید تصمیم گرفت عروس و داماد را در حجره خود جای دهد. ولی این کار نیز به دلیل سکونت سوده و عایشه دشوار می‌نمود. یکی از صحابه به نامحارثة بن نعمان از این قضیه آگاه شد و یکی از خانه‌های خود را که به پیامبر نزدیک بود در اختیار ایشان قرار داد و فاطمه و علی به آن‌جا منتقل شدند.[۲۹]

فرزندان

دختر پیغمبر را از علی (ع) فرزندانی است. دو پسر به نام‌های حسن و حسین (ع) و دو دختر به نامزینب و ام کلثوم. هیچ یک از نویسندگان سیره و مؤلفان تاریخ در وجود این چهار فرزند تردیدی ندارد. امام حسن (ع) در نیمه ماه رمضان سال ۳ هجری و امام حسین (ع) در شعبان سال ۴ متولد شده است.[۳۰]

تذکره نویسان شیعه و گروهی از علمای سنت و جماعت فرزند پسر دیگری را برای دختر پیغمبر بناممُحَسَّن نوشته ‏اند. مصعب زبیری نویسنده کتاب نسب قریش که در ۲۳۶ق مرده از مُحَسَّن نامی نبرده است. اما بلاذری (متوفای ۲۷۹ق) می‌نویسد: فاطمه برای علی (ع)، حسن و حسین و مُحَسَّن را زاد. محسن در خردی در گذشت.[۳۱] و نیز می‌نویسد: چون مُحَسَّن متولد شد پیغمبر از فاطمه پرسید: او را چه نامیده ‏اید؟ گفت:‏ حَرب. فرمود: نام او مُحَسَّن است.[۳۲] علی بن احمد بن سعید اندلسی (۳۸۴-۴۵۶) مؤلف کتاب جمهرة انساب العرب نیز می‌نویسد: مُحَسَّن در خردسالی مرد.[۳۳]

محسن بن علی

نوشتار اصلی: محسن بن علی

شیخ مفید فرزندان علی (ع) را از فاطمه چنین می‌شمارد: حسن و حسین و زینب کبری و زینب صغریکه کنیه او ام کلثوم است[۳۴] و در پایان این باب می‌افزاید: و از شیعیان گفته‌اند که فاطمه پس از پیغمبر پسری را سقط کرد، هنگامی که او را در شکم داشت محسن نامید.[۳۵] طبری نوشته است:‏ «گویند فاطمه را از علی پسری دیگر بنام مُحَسَّن بود که در خردی در گذشت.» در روایات شیعی و نیز بعض کتب اهل سنت آمده است که این فرزند بر اثر آسیبی که در روزهای پر گیر و دار پس از رحلتپیامبر(ص) بر دختر او وارد آمد سقط گردید.[۳۶]

سبک زندگی

به اعتقاد شیعیان فاطمه زهرا (س) تنها زن معصوم در بین بزرگان دین است. بنابراین رفتارهای او می‌تواند در بسیاری از رفتارها الگو قرار گیرد.

قناعت و ساده‌زیستی

فاطمه(س) در پوشاک و خوراک به حداقل قناعت می‌کرد و بر خود سخت می‌گرفت و کارهای خانه را نیز به عهده دیگری نمی‌گذاشت، از کشیدن آب تا روفتن خانه، دستاس کردن ذرت یا گندم، نگاهداری کودک، همه را خود به عهده می‌گرفت.‌گاه با یکدست دستاس می‌کرد و با دست دیگری طفلش را می‌خواباند.[۳۷]

ابن سعد به سند خود از امام علی (ع) روایت کند: روزی که زهرا را به زنی گرفتم فرش ما پوست گوسفندی بود که شب بر آن می‌خوابیدیم و روز شتر آبکش خود را بر آن علف می‌‏خوراندیم و جز این شتر خدمتگزاری نداشتیم.[۳۸]

خانه‌داری

علی به مردی از بنی سعد می‌گوید: می‌خواهی داستانی از خود و فاطمه را برای تو بگویم: فاطمه محبوب‏ترین کس در دیده پدر خود بود. او در خانه من چندان با مشک آب کشید، که بند مشک در سینه وی جای گذاشت. و چندان دستاس کرد که کف دست او پینه بست. و چندان خانه را روفت که جامه ‏اش رنگ خاک گرفت.[۳۹]

فاطمه(س) در زندگی مشترک با علی(ع) کارهای داخل خانه و تهیه غذا و نان را به عهده گرفته بود و علی(ع) کارهای خارج از منزل و آوردن مواد سوختی و ضروریات زندگی را به عهده داشت.[۴۰]

همسرداری

در روایات آمده است که پیامبر(ص) به خانه فاطمه(س) و علی(ع) آمده و آنها را مورد محبت و ملاطفت بسیار قرار داد و از فاطمه(س) پرسید: شوهرت را چگونه یافتی؟ فاطمه(س) پاسخ داد: بهترین شوهر است.... سپس سفارش فاطمه(س) را به علی(ع) و سفارش علی(ع)را به فاطمه(س) کرد. علی(ع) فرمود: به خدا سوگند از آن روز به بعد تا فاطمه(س) زنده بود، کاری نکردم که او را به خشم آورد و بر هیچ کاری او را مجبور ننمودم، و او نیز هیچگاه مرا به خشم نیاورده و در هیچ کاری نافرمانی مرا نکرد و به راستی هر وقت به او نظر می‌کردم غم و اندوهم برطرف می‌شد.[۴۱]

رابطه با پدر

پس از جنگ احد به زهرا خبرمی‌دهند که پدرش در جنگ آسیب دیده است؛ سنگی به چهره او رسیده و چهره‏‌اش را خونین ساخته است. او با دسته‏‌ای از زنان برمی‌‏خیزد؛ آب و خوردنی بر پشت‏ خود برمی‌‏دارند، به رزمگاه می‌روند. زنان، مجروحان را آب می‌‏دهند و زخم‏‌های آنها را می‌‏بندند و فاطمه جراحت پدر را شست و شو می‌دهد.[۴۲] خون بند نمی‌‏آید. پاره بوریائی را می‌‏سوزاند و خاکستر آن را بر زخم می‌‏نهد. تا جریان خون قطع شود.[۴۳] در این جنگ، حمزه عموی پیامبر(ص) و بیش از ۷۰ تن از مسلمانان شهید شدند. پس از این واقعه، طبق نوشته واقدی، فاطمه (ع) هر دو یا سه روز خود را بهاحد می‌رساند و بر مزار شهیدان می‌‏گریست و آنان را دعا می‌کرد.[۴۴]

عبادت

روایت می‌کند:امام صادق از پدران خویش از حسن بن علی

مادرم شب‌های جمعه را تا بامداد در محراب عبادت می‌‏ایستاد [۴۵]

حسن بصری از بزرگان اهل سنت می‌گوید: "در این امت، عابدتر از فاطمه(س) نیامده است، آنقدر به نماز و عبادت ایستاد که پاهایش ورم کرد."[۴۶]

تسبیح‏‌هائی که بنام تسبیحات حضرت زهرا (ع) شهرت یافته و در کتاب‏‌های معتبر شیعه و سنی و دیگر اسناد روایت ‏شده نزد همه معروف است. آنان که خود را ملزم به سنت می‌دانند، این تسبیح‏‌ها را پس از هر نماز می‌خوانند: «سی و چهار بار الله اکبر، سی و سه بار سبحان الله و سی و سه بار الحمد لله‏».[۴۷]

نیز سید بن طاووس در اقبال دعاهائی از او روایت کرده است که پس از نمازهای ظهر، عصر، مغرب، عشا و نماز بامداد به طور مرتب می‌خوانده است. همچنین دعاهای دیگری نیز از او نقل شده است که در مورد پاره‏‌ای گرفتاری‏‌ها خوانده می‌‏شود. کسانی که خود را موظف به خواندن ادعیه و ادای مستحبات می‌‏دانند، بدین دعاها آشنائی دارند.[۴۸]

از خود گذشتگی

از امام حسن بن علی نقل شده است که::مادرم شب‌های جمعه را تا بامداد در محراب عبادت می‌‏ایستاد و چون دست ‏به دعا برمی‌داشت مردان و زنان با ایمان را دعا می‌‏کرد، اما درباره خود چیزی نمی‌‏گفت. روزی بدو گفتم: مادر! چرا برای خود نیز مانند دیگران دعای خیر نمی‌کنی؟ گفت:

فرزندم همسایه، مقدم است.[۴۹]

نیز نقل شده است که فاطمه در شب عروسی خود وقتی با تقاضای زنی مستمند روبه‌رو شد، پیراهن نو خود را به او داد و خود به لباسی مستعمل اکتفا کرد. [۵۰]

پس از رحلت پیامبر (ص)

از خطبه فدکیه، خطاب به صحابه پیامبر(ص):


اطلع الشيطان رأسه من مغرزه صارخاً لکم فوجدکم لدعائه مستجيبين. (ترجمه: شیطان سر از کمینگاه خویش برآورد و شما را بخود دعوت کرد و دید که چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پی او دویدید.)

شهیدی، زندگانی حضرت فاطمه زهرا، ص ۱۲۱.

تصرف فدک از سوی حکومت

نوشتارهای اصلی: فدک و خطبه فدکیه

پس از فوت پیامبر(ص)، ابوبکر با به دست گرفتن قدرت دستور تصرف میراث (میراث در اینجا به معنای عام آن است. میراث به معنای عام به چیزی گفته میشود که از ناحیه پدر به فرزند برسد، ولو در زمان حیات پدر هم باشد.)[۵۱] وی را صادر کرد و چون فاطمه دختر پیامبر(ص) ادعا کرد که من دختر پیامبرم و مثل هر کسی که از پدر خویش ارث می‌برد من نیز از پدرم ارث می‌برم، ابوبکر گفت: «من از پیامبر(ص) شنیده‌ام که: ما پیامبران ارث نمی‌گذاریم و آنچه از خود باقی می‌گذاریم صدقه است

فاطمه از شنیدن این جمله در بهت و شگفتی فرورفت که چطور پیامبر(ص) چنین سخنی گفته است و من که وارث اویم خبر ندارم یا علی که نزدیکتر از همه شما بدو بوده است از آن خبر ندارد! این بود که فاطمه به شدت در مقابل خلیفه ایستادگی کرد به طوری که در مسجد پیامبر در اجتماع مهاجران وانصار به ایراد خطبه (خطبه فدکیه) پرداخت و با توجه به آیات قرآنی ارث، ابوبکر را محکوم کرد.

به تصریح علمای شیعه و برخی از علمای بزرگ اهل سنت، پیامبر(ص) در زمان حیات خود، با نزول آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْ‌بَىٰ حَقَّهُ» (ترجمه: و حق خويشاوند را به او بده) [ اسراء–۲۶ ] فدک را به فاطمه داده بود.[۵۲]

خشم فاطمه بر ابوبکر و عمر

پیامبر(ص) خطاب به فاطمه(س):انّ الله يغضب لغضبِک و يرضی لرضاک. (ترجمه: همانا خدا بخاطر خشم تو خشم می‌کند و بخاطر خشنودی تو خشنود می‌شود.)

کتب مختلف معتبر اهل سنت

بنابر نقل صحیح بخاری پس از اینکه ابوبکر به فاطمه(س) گفت که پیامبر(ص) گفته است که ما پیامبران ارث نمی‌گذاریم و آنچه از ما باقی می‌ماند صدقه است، فاطمه خشمگین شد و از ابوبکر رویگردان شد و تا هنگام مرگ فاطمه نیز این رویگردانی ادامه داشت.[۵۳]

ابن قتیبه می نویسد: پس از اینکه فاطمه از آنها خشمگین شد، عمر و ابوبکر برای خشنود کردن وی به در خانه آمدند و اذن ورود خواستند اما فاطمه بدان‌ها اذن نداد. از این رو آنها پیش امام علی(ع) رفتند و از او کمک خواستند و حضرت آنها را به خانه نزد فاطمه برد؛ اما فاطمه روی خود را به دیوار کرد و سلام آن دو را بی پاسخ گذاشت. ابوبکر سخنانی گفت و پس از آن فاطمه(س) از آنها پرسید: آیا اگرحدیثی از پیامبر(ص) را به شما بگویم آن را می دانید و بدان عمل می کنید؟ گفتند: بله. فاطمه فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا شنیدید که رسول خدا می گوید: خشنودی فاطمه خشنودی من است، و خشم فاطمه خشم من است، پس هرکس فاطمه دخترم را دوست بدارد مرا دوست داشته است، و هرکس فاطمه را خشنود کند مرا خشنود کرده است، و هرکس فاطمه را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است؟ گفتند: بله این را از رسول خدا(ص) شنیدیم. فاطمه گفت: پس همانا من خدا و فرشتگانش را گواه می گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین کردید و خشنودم نکردید، و اگر پیامبر(ص) را ببینم از شما بدو شکایت می برم. در اینجا ابوبکر سخنانی گفت ولی فاطمه سخنانش را خطاب بدو ادامه داد که: به خدا سوگند پس از هر نمازی که می خوانم تو را نفرین می کنم.[۵۴]

خشم و ناراحتی فاطمه از این نظر اهمیت دارد که نه تنها شیعه بلکه خود اهل سنت از پیامبر(ص) روایت کرده‌اند که: فاطمه پاره تن من است و کسی که او را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است. [۵۵]علاوه بر این، غاصبان فدک در اینجا با دردسر دیگری نیز مواجهند که آن نیز تکذیب مدعای فاطمه است. تکذیب این ادعا از این جهت برای تکذیب کنندگان مشکل ساز است که قرآن طبق نص آیه تطهیر، فاطمه را از هرگونه پلیدی مبرّا می‌داند.

تحلیلی درباره فدک

سید محمدباقر صدر در کتاب فدک فی التاریخ طرح مسأله فدک از سوی فاطمه (س) را یک حرکت سیاسی می‌داند، [۵۶] و معتقد است فدک رمز و سمبل یک هدف بزرگ و انقلابی همه جانبه علیه حاکمیت وقت است. حاکمیتی که اساس آن در سقیفه، توسط حزب سه نفری: ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح پی ریزی شده بود [۵۷] بنا به تحلیل صدر:[۵۸] حضرت زهرا(س) مبارزه خود را با حاکمیت در شش مرحله تجلی داده است:[۵۹]

  1. فرستادن نماینده پیش ابوبکر جهت مطالبه میراث (اعم از فدک و غیر آن )، و طرح فدک به عنوان ارث، قبل از طرح آن به عنوان نحله و بخشش.
  2. دخالت مستقیم و مذاکره تند با ابوبکر.
  3. ایراد خطابه معروف در مسجد النبی (ص) در روز دهم رحلت پیامبر(ص).
  4. ایراد خطابه قاطع برای زنان مهاجر و انصار در بستر بیماری.
  5. مذاکره کوتاه و غضب آلود با ابوبکر و عمر هنگامی که آنان به قصد عذرخواهی نزد آن حضرت آمده بودند، و اعلان مراتب غضب و ناراحتی خود از آنان.
  6. وصیت معروف آن حضرت مبنی بر عدم رضایت نسبت به شرکت و حضور مخالفان ایشان در مراسم تشییع و تدفین خود.

دکتر شهیدی در تحلیل خطبه فدکیه حضرت زهرا(س) می نویسد:

روشن است که اساس گفته او را نادیده گرفته، سخن را به میراث کشاندند. حالی که او آن خطبه را برای گرفتن چند اصله خرما و چند من گندم نخواند. خاندانی که از گلوی خود می برند و گرسنگان را سیر می کنند، برای شکم فرزندانشان اشک نمی ریزند. آنچه او می خواست زنده نگاهداشتن سنت بود و برپا بودن عدالت. می ترسید جاهلیت که زیر پوشش مساوات اسلام خفته است سربرآورد و مفاخرت‌های قبیله ای از نو زنده گردد. امروز بنی تیم پیش افتاد، فردا نوبت به بنی عدی برسد و از آن پس به خاندانبنی امیه و ابوسفیان که تا نیرو داشتند با اسلام جنگیدند و چون راهی دیگر پیش پای خود ندیدند به دل نه، که به زبان مسلمان شدند.[۶۰]

نویسنده اعلام النساء از علی بن مهنأ علوی نقل می کند که: وجه اینکه ابوبکر و عمر، فدک را از فاطمه گرفتند این بود که علی[ع] از درآمد آن تقویت نشود که بتواند در خلافت نزاع کند.[۶۱]

علت پیش‌قدم شدن فاطمه

سید محمد باقر صدر در کتاب فدک فی التاریخ معتقد است:[۶۲] "شروع قیام توسط حضرت زهرا(س) دارای دو عنصر مهم و مثبت بود:

  • یکی جنبه‌های عاطفی قضیه، زیرا آن حضرت به دلیل دختر پیامبر بودن قدرت بیشتری نسبت به تحریک عواطف مردم و تجسم خاطرات دوران پیامبر(ص) داشت؛
  • و دیگری جنبه سیاسی آن، زیرا اگر حضرت علی(ع) شروع کننده مبارزه بود، احتمال جنگ داخلی و شق عصای مسلمین و شروع مبارزه مسلحانه با حاکمیت وقت بسیار قوی بود."

به نظر میرسد علت این که حضرت علی(ع) پس از رسیدن به خلافت و قدرت، فدک را تعقیب نکرد، همین است که فدک سمبل مبارزه و دادن قدرت به دست اهلش بوده و بعد از رسیدن قدرت به اهلش دیگر نیازی به مبارزه بدان منظور نیست.

شهادت و وصیت

مرگ پدر، مظلوم شدن شوهر، از دست رفتن حق، و بالاتر از همه، دگرگونی‌هائی که پس از رسول خدا -به فاصله‌ای اندک- در سنت مسلمانی پدید گردید، روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت. چنانکه تاریخ نشان می‌دهد، او پیش از مرگ پدرش بیماری جسمی نداشته است. بیماری وی پس از این حادثه‌ها آغاز شد.[۶۳]

بنا بر روایت ابوبصیر از امام صادق(ع) بر اثر ضربت غلاف شمشیر قنفذ (غلام عمر) که به دستور ارباب خود این کار را کرد، محسن سقط شد و حضرت فاطمه(س) به شدت بیمار گردید و همین امر به شهادت ایشان انجامید.[۶۴] همچنین در روایات شیعه و اهل سنت از تهدید عمر به آتش زدن خانه[۶۵] و به آتش کشیدن درِ خانه،[۶۶] فشار دادن فاطمه(س) بین در و دیوار و کوبیدن در به حضرت،[۶۷]شکستن پهلوی حضرت(س)[۶۸] و لگد زدن به شکم فاطمه(س)[۶۹] یاد شده که هر یک ممکن است در به شهادت رساندن حضرت(س) مؤثر بوده باشد.[۷۰]

سخنان فاطمه در بستر بیماری

هنگامی که حضرت زهرا(س) در بستر بیماری بود عده‌ای از زنان به عیادت وی آمدند و از او پرسیدند: دختر پیغمبر چگونه‏ ای؟ با بیماری چه می‌کنی؟ وی در پاسخ به این پرسش به تفصیل سخن می‌گوید:

بخدا دنیای شما را دوست نمی‌‏دارم و از مردان شما بیزارم! درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند ناخشنودم! چون تیغ زنگار خورده نابرّا، و‌گاه پیش روی واپسگرا، و خداوندان اندیشه‌ای تیره و نارسایند. خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند.

ناچار کار را بدانها واگذار، و ننگ عدالت کشی را بر ایشان بار کردم نفرین بر این مکاران و دور بُوَند از رحمت‏ حق این ستمکاران.

وای بر آنان. چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد؟ و خلافت ‏بر پایه‏‌های نبوت استوار ماند؟ آنجا که فرود آمد نگاه جبرئیل امین است. و بر عهده علی که عالم به امور دنیا و دین است. به یقین کاری که کردند خسرانی مبین است. بخدا علی را نپسندیدند چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند. دیدند که چگونه بر آنان می‌تازد و با دشمنان خدا نمی‌سازد.

بخدا سوگند، اگر پای در میان می‌‏نهادند، و علی را بر کاری که پیغمبر به عهده او نهاد می‌‏گذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست می‌‏برد. و حق هر یک را بدو می‌سپرد، چنانکه کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است‏ بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر، و زبونان در پناه صولت او دلیر می‌گشتند. اگر چنین می‌کردند درهای رحمت از زمین و آسمان بروی آنان می‌گشود.اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود. بیایید!و بشنوید!:

شگفتا!روزگار چه بوالعجب‏‌ها در پس پرده دارد و چه بازیچه‌ها یکی از پس دیگری برون می‌‏آرد. راستی مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدار. در حق دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکاری خویش گرفتار. سر را گذاشته به دم چسبیدند. پی عامی رفتند و از عالم نپرسیدند. نفرین بر مردمی نادان که تبهکارند. و تبه کاری خود را نیکوکاری می‌پندارند.

وای بر آنان. آیا آنکه مردم را به راه راست می‌‏خواند، سزاوار پیروی است، یا آنکه خود راه را نمی‌‏داند؟ در این باره چگونه داوری می‌‏کنید؟

بخدایتان سوگند، آنچه نباید بکنند کردند. نواها ساز و فتنه‌ها آغاز شد. حال، لَختی بپایند! تا به خود آیند، و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خون‌ها بریزد! شهد زندگی در کام‌ها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. آن روز زیانکاران را باد در دست است و آیندگان به گناه رفتگان گرفتار و پای بست.

اکنون آماده باشید!که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته. شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان بر آرد، آنگاه دریغ سودی ندارد. جمع شما را بپراکند و بیخ و بنتان را بر کند. دریغا که دیده حقیقت‏ بین ندارید. بر ما هم تاوانی نیست که داشتن حق را ناخوش می‌‏دارید.[۷۱]

شهادت

منابع شیعیان و سنیان اتفاق دارند که فاطمه(س) در سال ۱۱ق. درگذشت. اما در مورد ماه و روز درگذشت وی اختلاف نظر است. در این باره برخی گفته‌اند فاطمه(س) پس از پدرش ۲۴ روز زیست و برخی تا ۸ ماه را ذکر کرده‌اند. مشهور میان شیعیان این است که وی حدود ۳ ماه پس از پدرش زیسته است[۷۲] که با توجه به رحلت پیامبر(ص)در ۲۸ صفر، این تاریخ منطبق با ۳ جمادی الثانی است.[۷۳]

با توجه به اختلاف نوشته‌ها درباره تاریخ ولادت فاطمه(س )، طبعاً درباره مدت عمر وی نیز دیدگاه‌ها مختلف است، این مدت را از ۱۸ تا ۳۵ سال دانسته‌اند. اگر تاریخ ولادت وی جمادی الثانی سال ۵ بعثت پیامبر(ص) بوده باشد و شهادتش ۱۱ هجری باشد، فاصله میان این دو تاریخ ۱۸ سال و اندی خواهد بود که در دو روایت معتبر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است.[۷۴]

دفن شبانه

علمای شیعه متفقند که پیکر دختر پیغمبر را شبانه به خاک سپردند.[۷۵] در تاریخ یعقوبی آمده است که فاطمه شبانه دفن شد و هیچکس جز سلمان و ابوذر و به قولی عمار حاضر نبود.[۷۶] در امالی طوسیروایتی از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که در مقابل پیشنهاد عمویش عباس بن عبدالمطلب برای برگزاری مراسم تشییع باشکوهی برای فاطمه(س )، پاسخ می‌گوید که خود فاطمه به من وصیت نموده است که مراسم تدفینش مخفیانه باشد.[۷۷]

ابن سعد (از علمای اهل سنت) نیز روایت‌هایی آورده است که فاطمه(س) را شبانه دفن کردند و علی(ع) او را به خاک سپرد.[۷۸] بلاذری نیز در دو روایت خود همین را نوشته است.[۷۹] بخاری نیز چنین می‌نویسد: «شوهرش شبانه او را به خاک سپرد و رخصت نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود».[۸۰]

سخنان علی (ع) هنگام دفن

چون فاطمه(س) درگذشت امیرالمؤمنین او را پنهان به خاک سپرد و آثار قبر او را از میان برد. سپس رو به مزار پیغمبر کرد و گفت:

ای پیغمبر خدا از من و از دخترت که بدیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد! خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به تو بپیوندد. پس از او شکیبائی من به پایان رسیده و خویشتن داری من از دست رفته. اما آنچنان که در جدائی تو صبر را پیشه کردم، در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم که شکیبائی بر مصیبت سنت است. ای پیغمبر خدا! تو بر روی سینه من جان دادی! تو را به دست خود در دل خاک سپردم! قرآن خبر داده است که پایان زندگی همه بازگشت به سوی خداست.

اکنون امانت به صاحبش رسید، زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید.‌ای پیغمبر خدا! پس از او آسمان و زمین زشت می‌نماید، و هیچگاه‌اندوه دلم نمی‌گشاید. چشمانم بی‌خواب، و دل از سوز غم کباب است، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند.

مرگ زهرا ضربتی بود که دل را خسته و غصه‌ام را پیوسته گردانید. و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید. شکایت خود را به خدا می‌برم و دخترت را به تو می‌سپارم! خواهد گفت که امتت پس از تو با وی چه ستم‌ها کردند. آنچه خواهی از او بجو و هر چه خواهی بدو بگو! تا سرّ دل بر تو گشاید، و خونی که خورده است بیرون آید و خدا که بهترین داور است میان او و ستمکاران داوری نماید.

سلامی که به تو می‌دهم بدرود است نه از ملالت، و از روی شوق است، نه کسالت. اگر می‌روم نه ملول و خسته جانم و اگر می‌مانم نه به وعده خدا بد گمانم. و چون شکیبایان را وعده داده است در انتظار پاداش او می‌مانم که هر چه هست از اوست و شکیبائی نیکوست.

اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود برای همیشه در کنار قبرت می‌ماندم و در این مصیبت بزرگ، چون فرزند مرده جوی اشک از دیدگانم می‌راندم.

خدا گواهست که دخترت پنهانی به خاک می‌رود. هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبان‌ها نرفته، حق او را بردند و میراث او را خوردند. درد دل را با تو در میان می‌گذارم و دل را به یاد تو خوش می‌دارم که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه.[۸۱]

محل دفن فاطمه

با توجه به وصیت فاطمه (س) مبنی بر کفن و دفن شبانه، محل قبر او تا کنون مشخص نشده است. در متون حدیثی و تاریخی چند موضع به عنوان قبر ایشان نام برده شده است ولی در حال حاضر هیچ نقطه‌ای به عنوان قبر فاطمه دختر پیامبر وجود ندارد. برخی از این مکان‌ها عبارتند از

فضائل

نوشتارهای اصلی: اهل البیت علیهم السلام، اصحاب کسا، مباهله، آیه تطهیر، آیه مودت، و حدیث ثقلین

سوره کوثر

نقش سوره کوثر بر سقف یکی از رواق‌های حرم امام حسین(ع)

به گفته نویسندگان تفسیر نمونه بسیاری از علمای شیعه مصداق کوثر در سوره کوثر را حضرت فاطمه دانسته‌اند. زیرا در سوره سخن از کسانی است که پیامبر را بدون نسل و ذریه می‌دانستند. در حالی که نسل پیامبر از دخترش فاطمه ادامه پیدا کرده و همان نسل است که امامت بر عهده او نهاده شده است.[۸۶]

حضور در مباهله

در ماجرای مباهله بین پیامبر اسلام(ص) و مسیحیان نجران، فاطمه یکی از چهار نفری بود که پیامبر با خود برد. مسلمانان حضور افراد در مباهله را نشان‌گر فضیلت و جایگاه این اشخاص می‌دانند. آیه ۱۶۰ سوره آل عمران در همین مورد نازل شده است. [۸۷] [۸۸]

غضب و رضایت الهی

  • در منابع مختلف اهل سنت، از پیامبر(ص) نقل شده است که به فاطمه فرمود: همانا خدا بخاطر خشم تو خشم می‌کند و بخاطر خشنودی تو خشنود می‌شود (ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک).[۸۹]
  • منابع اهل سنت از پیامبر(ص) نقل کرده‌اند که خطاب به فاطمه(س) فرمود: «ای فاطمه! آیا خشنود نمی‌شوی که سرور زنان جهان و سرور زنان این امت و سرور زن‌های مؤمن باشی؟[۹۰] تعبیر «سرور زنان جهان/سیدة نساء العالمین» توسط امام علی(ع) نیز برای حضرت زهراء(س) در سخنانی که بر سر مزار وی به زبان آورده است، بکار رفته است.[۹۱]

عصمت

نوشتارهای اصلی: آیه تطهیر، اصحاب کساء، و حدیث کساء

در مسند احمد ابن حنبل روایت‌هایی با این مضمون نقل شده است که پیامبر (ص)، مصداق‌های آیه تطهیر

إِنَّمَا يُرِ‌يدُ اللَّـهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّ‌جْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَ‌كُمْ تَطْهِيراً (ترجمه: خدا فقط می‏ خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.)

[ ۳۳۳۳

]

را بیان فرموده است: فاطمه، همسر و دو پسرش.[۹۲] همو در فضائل الصحابه، روایت می‌کند که پیامبر(ص) به مدت ۶ ماه هنگام خروج برای نماز صبح، به در خانه فاطمه که می‌رسید صدا می‌کرد:‌ ای اهل بیت! نماز! نماز!‌ ای اهل بیت! «خدا فقط می‌خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند».[۹۳]

از نظر شیعیان این آیه دلیلی قرآنی بر عصمت پنج تن یاد شده (که حضرت فاطمه(س) یکی از آنهاست) از همه زشتی‌ها است.[۹۴]

محدَّثه

نوشتار اصلی: مصحف فاطمه(س)

احادیث متعددی بر محدثه بودن حضرت فاطمه(س) دلالت دارد. در برخی روایات گزارش شده است که در آخرین روز زندگی رسول خدا(ص) برخی از فرشتگان با حضرت فاطمه(س) سخن گفتند. بر اساس این روایات، فاطمه(س) با عزرائیل -که اجازه ورود به منزل پیامبر(ص) را داشت- هم‌سخن شد.[۹۵]اما شهرت آن حضرت به محدثه بودن، به سبب تحدیث پس از درگذشت رسول خدا(ص) است، که به صورت مصحف تدوین شد.[۹۶]

شیخ صدوق روایتی را از امام صادق(ع) نقل می کند که وجه محدثه نامیده شدن حضرت فاطمه(س) را فرودآمدن ملائکه بر او و سخن گفتنشان با او همچون حضرت مریم(س) دانسته است.[ ۹۷]

برای دیدن پانویس ومنابع به ادامه ی مطلب بروید.



[ بازدید : 193 ] [ امتیاز : 2 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

سه شنبه 13 بهمن 1394
23:02
mohammad ghaneie

رویدادهای 13 بهمن

13 بهمن 1357

  • امام خميني در جمع روحانيون بيانات مبسوطي را ايراد كردند. ايشان در قسمتي از اين بيانات فرمودند:
  • رژيم سلطنتي از اول خلاف عقل بود ... هر ملتي بايد خودش سرنوشت خودش را تعيين كند.
  • آسوشيتد پرس: بختيار گفت: طرفداران آيت‌الله خميني مي‌توانند فرياد بزنند، غوغا كنند، توهين كنند،
  • اين كار چيزي را ثابت نمي‌كند، اما اينكه چندين ميليون نفر براي استقبال از آيت‌الله به تهران آمدند،
  • مبالغه‌آميز است. وي افزود: همچنان مشتاق ملاقات با ايشان است. * آسوشيتد پرس گزارش داد:
  • امراي ارتش گفته‌اند كه اگر آيت‌الله خميني بر خلاف قانون اساسي اقدامي كند، ‌آنها دست به اقدام خواهند زد.
  • راديو مسكو: دانشجويان ايراني مقيم آمريكا عليه مداخله آمريكائي‌ها در امور داخلي ايران،
  • در برابر كاخ سفيد تظاهرات كردند.
  • در چند شهر كشور، ازجمله سمنان و تربت جام، در پي تظاهرات مردم چند نفر به شهادت رسيدند.
  • يك ساواكي در تهران ترور شد. وي سرهنگ معتمدي نام داشت و يكي از اعضاي بلند پايه ساواك بود.
  • راديو بي.بي.سي . گفت: آيت‌الله شريعتمداري گفته است در تبديل رژيم سلطنتي به جمهوري بايد جانب
  • احتياط رعايت شود و تهيه مقدمات فراواني لازم است.
    تذكر: نامبرده از قانون اساسي كه اساس آن موجب بقاي رژيم سلطنتي است، حمايت مي‌كند.
  • دکتر سنجابی خواستار استعفای بختيار شد. وي همچنين گفت: جبهه ملي به امام خميني وفادار است.
    منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

[ بازدید : 198 ] [ امتیاز : 2 ] [ نظر شما :
]

سه شنبه 13 بهمن 1394
22:58
mohammad ghaneie

رویدادهای 12 بهمن

12 بهمن 1357

  • امام خمینی پس از سال‌ها دوری و تبعید به کشور بازگشت. ایران اسلامی شاهد بزرگترین و تاریخی‌ترین استقبال بود. حضور میلیونی مردم که صف مستقبلین را از فرودگاه تهران تا بهشت زهرا امتداد داده بود، حاکی از عشق و علاقه بی‌نظیر آنها به رهبر خویش بود.
  • حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشکر از آنها خداحافظی کردند.
  • امام خمینی پس از اقامه نماز در کف هواپیما، روی دو پتو با آرامش خوابیدند. این در حالی بود که همه علاقمندان، دوستداران و نزدیکان ایشان، نگران انجام این پرواز بودند. خطر انهدام هواپیما و یا ربودن آن در آسمان چیزی بود که همه را تا لحظه فرود آن در فوردگاه تهران، نگران ساخته بود.
  • با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فریاد «الله اکبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. مستقبلین با خواندن سرود «خمینی ای امام»، اشک‌های مشتاقان را بر گونه‌هایشان جاری کردند.
  • حضرت امام طی بیاناتی در فرودگاه تهران گفتند: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر می‌کنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است که نمی‌توانم جبران کنم. ایشان ضمن اشاره به اینکه طرد شاه از کشور قدم اول پیروزی بود، همگان را به وحدت کلمه و ادامه مبارزه تا قطع کامل ریشه‌های فساد ترغیب کردند. ایشان سپس از آنجا عازم بهشت زهرا شدند.
  • حضرت امام در اولین سخنرانی خود در میان انبوه مستقبلین مشتاق در بهشت زهرا، گفتند: من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده‌اند می‌افتد، سنگینی‌ای در دوشم پیدا می‌شود که نمی‌توانم تاب بیاورم. محمدرضا پهلوی فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد و قبرستان‌های ما را آباد. ایشان اضافه کردند: من دولت تعیین می‌کنم، من توی دهن دولت می‌زنم ... من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می‌کنم. من به ارتش یک نصیحت می‌کنم و یک تشکر ..... [ما] می‌خواهیم ارتش مستقل باشد. آقای ارتشبد شما نمی‌خواهید؟ آقای سرلشکر شما نمی‌خواهید مستقل باشید؟ و اما تشکر می‌کنم از قشرهایی که متصل شدند به ملت.
  • با وجود سرمای زمستان، دیشب هزاران مشتاق زیارت حضرت امام، در مسیر حرکت ایشان خوابیدند.
  • شهرهای کشور در شادی ورود امام، غرق نور و گل و فریاد بود.
  • از هنگام هجرت حضرت امام از نجف اشرف به پاریس، تراکم سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و پیام‌های ایشان در این مدت کوتاه یعنی (118 روز اقامت در نوفل لوشاتو) ، قابل توجیه و تأمل است. به طور یکه ایشان در برخی از روزها به سؤالات چندین رسانه خبری و تبلیغاتی پاسخ داده‌اند. مثلا در تاریخ نوزدهم دی سال جاری، ایشان در ده مصاحبه جداگانه شرکت کردند و کثرت مصاحبه‌ها، حکایت از علاقه خبرنگاران و اشتیاق امام برای رساندن پیام خود به دنیاست. آمار این مجموعه عظیم از این قرار است:
    سخنرانی‌ها 59 عدد
    مصاحبه‌ها 108 عدد
    پیام‌ها 36 عدد
    نامه‌ها و تلگراف‌ها و فرمان‌ها 6 عدد
    جمع 209 عدد
  • در حالی که مراسم ورود حضرت امام به طور مستقیم از تلویزیون پخش می‌شد، نظامیان با یورش به این سازمان از ادامه پخش آن ممانعت کردند.
  • عده‌ای از مردم با قطع جریان پخش مستقیم ورود حضرت امام از تلویزیون به علت هجوم مأمورین نظامی، از عصبانیت تلویزیون‌های خود را به خیابان پرت کردند.
  • امام خمینی در شب اول اقامت خود در مدرسه رفاه، طی سخنانی با اعضای کمیته استقبال، بر لزوم حفظ وحدت تأکید نمودند.
  • روحانیون متحصن در دانشگاه، با انتشار آخرین اعلامیه خود، به تحصن پایان دادند.
  • آیت‌الله شریعتمداری طی تلگرافی ورود حضرت امام خمینی را تبریک گفت.
  • در پی درخواست مجدد بختیار برای ملاقات با حضرت امام خمینی، ایشان گفتند: ملاقات با بختیار را در صورت استعفای وی می‌پذیرم.
  • شاپور بختیار در آستانه ورود امام خمینی پیامی انتشار داد. وی در پیام خود مردم را نسبت به ادامه اعتراضات و تظاهرات، خصوصا در روز ورود حضرت امام، تهدید کرد.
  • دکتر علی آبادی ، عضو شورای سلطنت، از عضویت این شورا کناره‌گیری کرد.
  • دانشجویان ایرانی در مقابل سفارت ایران در آمریکا تظاهرات کردند.
  • خبرگزاری فرانسه: سخنگوی کاخ سفید اعلام کرد سخنان ضد آمریکایی آیت‌الله خمینی، تغییری در موضع ایالات متحده در قبال ایران به وجود نیاورده است.
  • آمریکا مقداری از دستگاه‌های الکترونیکی محرمانه خود را از ایران خارج کرد.
    نیروی هوایی سیستم‌های محرمانه جنگنده‌های اف چهارده را مخفی کرد. گفتنی است که یکی از وظایف هایزر در ایران، انجام همین مأموریت بوده است.
  • بانک‌های سوئیس گفتند که پول‌های ایران را پس نمی‌دهند.
  • مطبوعات و یونایتد پرس: قراردادهای خرید اسلحه ایران از انگلیس لغو شد. مقامات لندن گفتند به علت لغو این خریدها، انگلیس معادل چهار میلیارد دلار بابت عدم فروش و بیکار شدن بیست هزار نفر، زیان خواهد دید.
  • در لیبی به حمایت از انقلاب اسلامی مردم مسلمان ایران، یک راهپیمایی ترتیب یافت.
  • یک سخنگوی جنبش پولیساریو در الجزیره اعلام کرد که امام خمینی قبل از عزیمت به ایران در فرانسه، هیأت نمایندگی پولیساریو را به حضور پذیرفته‌اند.
  • رایدو کویت: وزیر انرژی آمریکا اعلام کرد در صورت ادامه عدم صدور نفت ایران، کشورش مجبور به جیره‌بندی نفت خواهد بود. اوضاع ایران باعث شدیدترین بحران نفتی از زمان تحریم نفت توسط کشورهای عربی از سال 1352 تاکنون شده است.
  • سازمان چریک‌های فدایی خلق ورود حضرت امام را تبریک گفت.
    منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

[ بازدید : 199 ] [ امتیاز : 2 ] [ نظر شما :
]

شنبه 26 دی 1394
16:36
mohammad ghaneie

شجاعت شهید حجت الاسلام نواب صفوی
شجاعت شهید حجت الاسلام نواب صفوی
منبع: خاطرات ماندگار
نويسنده: عبدالكريم پاك نيا
علامه شیخ محمّد تقی جعفری ـ قدس سره ـ که مدتی در نجف اشرف با شهید نواب صفوی[1] همراه بوده است. در مورد شجاعت و شهامت بی نظیر شهید نواب صفوی چنین می گوید: هر دو جوان بودیم و هر دو به نوعی، تهجد و شب زنده داری و زیارت را دوست داشتیم. در حوزه نجف در خدمت مرحوم طالقانی شاگردی می کردیم و از علامه شیخ عبدالحسین امینی ـ قدس سره ـ (صاحب الغدیر) درس ایمان و ولایت می آموختیم.
روزی شهید نواب صفوی پیشنهاد کرد که از نجف تا کربلا برای زیارت حضرت ابا عبد الله الحسین ـ علیه السلام ـ با هم برویم. موافقت کردم و بعد از ظهر یکی از روزهای پاییزی به راه افتادیم. هوا تقریباً تاریک شده بود که ما در راه نجف ـ کربلا قرار گرفتیم و هنوز بیش از چند کیلومتر از شهر دور نشده بودیم که مردی تنومند و قوی هیکل از اعراب بیابان نشین جلو ما را گرفته و با صدای خشن به ما فرمان ایست داد.
در زیر نور مهتاب، خنجر آذین شده ای را که مرد عرب به کمر داشت دیدم و یکّه خوردم، امّا سید، آرام ایستاد. مرد عرب با خشونت گفت: هر چه دینار دارید از جیب هایتان بیرون آورده و تحویل دهید. من ترسیده بودم و می خواستم آن چه دارم تحویل دهم که یک مرتبه متوجه شدم شهید نواب صفوی با چالاکی، خنجر مرد عرب را از کمرش بیرون کشیده، برق آن را جلوی چشمان آن مرد مهاجم قرار داد، و با قدرت، نوک خنجر را نزدیک گلویش قرار داده و با کمال شهامت به او گفت: ای مرد! با خدا باش و از خدا بترس و دست از زشتی ها بردار! من از سرعت عمل و شجاعت بی نظیر سید متحیر شده بودم و مات و مبهوت به هر دوی آنان نگاه می کردم. با دیدن این وضعیت مرد عرب با کمال شرمندگی ما را به چادرش جهت استراحت دعوت کرد. نواب صفوی فوراً دعوت او را پذیرفت. برای من تعجب آور بود، به سید گفتم: چگونه دعوت کسی را می پذیری که تا چند لحظه قبل می خواست اموال ما را غارت کند. سید گفت: این ها عرب هستند و به میهمان ارج می نهند و محال است خطری متوجه ما باشد. آن شب من و نواب به چادر مرد عرب رفتیم و سید آرام خوابید، امّا من تا صبح نگران و بیدار بودم و تمام شب در این اندیشه بودم که ممکن است مرد عرب هر دوی ما را نابود کند. سید، نیمه شب برای نماز برخواست و با آوایی ملکوتی با خدای خویش به راز و نیاز پرداخت و فردای آن روز با هم عازم کربلا شدیم... .
این خاطره، در طول پنجاه سالی که از آن بزرگ مرد به خاطر دارم، همیشه نوازشگر روح و روان من بوده است. هنگام شهادتش، اشک بی اختیار بر دیدگانم جاری کشته و با تمام وجود، فراق یاری وفادار و مرد الهی را حسّ می کردم.[2]
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و ندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
سحرگاهان بیست و هفتمین روز دی ماه 1334، مصادف با شب شهادت حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ، لحظات عروج قهرمان عالم تشیع حضرت نواب صفوی بود که جانش با نغمه توحید دمساز افتاد و افتخار حماسه سازی در راه احیای ارزش های الهی و اعتلای پرچم حق در اقصی نقاط جهان را به نام خود ثبت کرده بود.
یکی از افسران مأمور اجرای اعدام آن شهید سرافراز گفته است: «نواب صفوی با کرامت و بزرگواری خود احترامش را به من تحمیل کرد و من هنوز هم هرگاه صدای آژیر آمبولانس ها را می شنوم، بدنم می لرزد و به یاد شب شهادت نوّاب می افتم که نوّاب با عشق به یارانش می گفت: خلیلم، مظفّرم، محمّدم عجله کنید، غسل شهادت کنید. جدّه ام حضرت زهرای مرضیه ـ علیها السلام ـ منتظر ماست.»[3]

پي نوشت :

[1] . شهید سید مجتبی نواب صفوی در سال 1303 در یکی از محلات تهران چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار وی آقا سید جواد میر لوحی عالمی متدین و آگاه بود که با ظلم و ستم مبارزه ای پیگیر داشت و با تهاجم فرهنگی استعمارگران همواره در ستیز و مبارزه بود. سید مجتبی در سال 1321 هـ.ش تحصیلات خود را به پایان برده و در خرداد 1322 در شرکت نفت استخدام گردید؛ امّا آگاهی دینی و هشیاری اجتماعی وی موجب می شود که او در شرکت نفت آبادان به عنوان اعتراض به اهانت یک فرد انگلیسی به یک کارگر مسلمان، به همراه برادران دینی خود علم مبارزه بر افراشته و آن گاه راهی حوزه علمیه نجف اشرف گردید. سید در سال 1329 اندیشه های حکومتی خویش را در قالب کتاب (جامعه و حکومت اسلامی) منتشر کرد. نواب در سال 1332 به شهر پیامبران (بیت المقدس) سفر کرده و در کنگره اسلامی نطقی حماسی را به زبان عربی ایراد می کند. شهید نواب صفوی بعد از عمری با برکت و سراسر حماسه و مبارزه در 27 دی ماه 1334 هـ.ش به جرم دفاع از ارزش های اسلامی، توسط رژیم محمدرضا پهلوی به شهادت رسید.
[2] . ابن سینای زمان، ص 86.
[3] . نشریه یالثارات، ش 163، ص 7.


[ بازدید : 199 ] [ امتیاز : 2 ] [ نظر شما :
]

صبح صادق

شنبه 5 دی 1394
17:03
mohammad ghaneie

حرفه معلمی با آن که شغلی مقدس و درخور تعظیم است ولی محدود به افراد، مکان و زمانی خاص می‌گردد و حیطه فعالیت استادان گاه به یک کلاس و چند شاگرد آن محدود و گاهی بر اثر تلاش و مجاهدت دانشوران و علوم سرشار و بی‌نظیر استاد، محدودیت زمان و مکان را می‌شکند و استادی معلم متعلق به همه ملت‌ها در همه اعصار است؛ دانشمندان و معلمانی همچون ابو علی سینا، محمد زکریای رازی از این گروه هستند. ولی باز مشاهده می‌شود معلمی آن بزرگ مردان نیز محدودیت به علمی خاص و دانش‌ آموخته‌گانی محدود است و همه مردم هر چند از نتایج تحقیق و علم آنها بهره برده‌اند ولی امکان استفاده از علوم آنان را ندارند. ادامه در ادامه مطلبدر این جهان وانفسا فقط علوم برخواسته از وحی است که هیچ محدودیتی را نمی‌شناسد و انبیاء الهی و جانشینان پاک آنان هستند که با دارا بودن چنین علومی، دانش خود را که متصل به علم الهی و نورانیت علم واقعی است در خور ذهن و فهم گروه‌ها و اقشار و افراد مختلف به استماء همه مردم رسانده و همگان را از آن بهره‌مند گردانیده‌اند. امام ششمین ما شیعیان یکی از معلمان و دانشمندان سترگ و عظیم است که با توجه به زمان تاریخی خود توانست علم را تبین، اصول علم دینی و قرآنی را پایه گذاری و با دارا بودن هزاران شاگرد علوم خود را در ابعاد مختلف و متعدد به همیشه تاریخ و همه مکان‌ها توسعه و ترویج نماید تا جایی که مخالفان امام بر وسعت علم او اقرار نمایند. نعمان بن ثابت ‏بن زوطی‏» معروف به «ابوحنیفه‏» (80 -150ه. ق.) پیشوای فرقه‏ حنفی که از نظر زمانی معاصر با امام‏ صادق(علیه السلام) بود، درباره‏ عظمت امام صادق(علیه السلام) اظهارات و اعترافات‏ خوبی دارد. از جمله درباره‏ آن حضرت گفت: مارایت افقه من جعفر بن محمد و انه اعلم الامه‏ من فقیه‌‏تر و داناتر از جعفر بن محمد ندیده‌‏ام. او داناترین فرد این امت است. (سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏257) گستردگی دانش امام صادق (علیه‏ السلام) و تعدد کلاس‌های درس ایشان و پاسخگویی به همه مسائل مطرح شده از فقه، تفسیر، کلام، هندسه، ریاضیات، شیمی، نجوم، طب، تسلط بر تمام کتاب‌های آسمانی و مکاتب دست ساخته انسانی، تاریخ و..... باعث می‌گشت حتی نزدیکان امام نیز به تعجب درآیند و منبع این علوم را از ایشان جویا شوند: عبدالله بن طلحه از امام صادق (علیه‏ السلام) سوال کرد: آیا دانشی که دارید از کتاب‌هایی است نزد شما وجود دارد؟ یا از طریق روایت به دست آمده یا از نوع دیگری است؟ حضرت فرمود: ای عبدالله؛ امر از این بزرگتر و مهمتر است، مگر تو قرآن نمی‏‌خوانی؟ گفت: بله. فرمود: مگر نمی‌‏خوانی: وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (سوره شوری آیه 52) همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را به فرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمی‌‏دانستی که کتاب و ایمان چیست. حضرت فرمود: همین طور که پیامبر در حال و دورانی نمی‌‏دانست که کتاب و ایمان چیست، تا این که خدا روحی را برای او فرستاد، و به وسیله‏ آن روح، علم و فهم را به او آموخت، همچنین این روح جریان دارد، هرگاه آن را خداوند برای بنده‌‏ای بفرستد به وسیله‏ آن به او علم و فهم می‏‌آموزد.(بحارالأنوار: ج 25 ص 59 ح 30) امروز ما شعیان و همه بشریت جیره خوار مستقیم یا غیر مستقیم علوم چنین معلم و دانشمتدی هستیم و افتخار می‌نماییم.

نویسنده :سید احمد سجادی


[ بازدید : 222 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

پنجشنبه 3 دی 1394
11:28
mohammad ghaneie

افسران - شایعه: نصب پرچم داعش بر روی پلی در کرمانشاه


[ بازدید : 268 ] [ امتیاز : 2 ] [ نظر شما :
]

وحدت حوزه ودانشگاه

جمعه 27 آذر 1394
11:57
mohammad ghaneie

افسران - وحدت حوزه و دانشگاه


[ بازدید : 395 ] [ امتیاز : 2 ] [ نظر شما :
]

برادر علی باش....

چهارشنبه 4 آذر 1394
16:09
mohammad ghaneie

افسران - قبل از فاطمه تو علی باش


[ بازدید : 223 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
بــــــــســـــــم ربّــــــــــــــــ فاطـــــــــــــــــــــــــــــمــــــــــــــــــــه
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به وب متوسلین به حضرت فاطمة الزهرا -سلام الله علیها- است. || طراح قالب avazak.ir
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]